اطلاعیه
بسته ویژه راهیان نور
کیف ویژه راهیان نور ( طرح لباس خاکی)

جديدترين محصولات
منو اصلي
خبرنامه
جهت عضويت درسيستم اطلاع رساني سايت ايميل خود را وارد كنيد.
پس از ارسال، ایمیلی براي شما فرستاده می شود ، که شما باید روی لینکی که در ایمیل هست کلیک کنید تا عضویت شما تایید گردد .
خاكريز

رفته بودیم جنازه شهدا را بکشیم عقب. از موانع که گذشتیم رسیدیم به اولین شهید.

حاج مهدی گفت : «این رو ول کنید، بریم جلوتر.»

 چند تا از شهدا را برگرداندیم عقب که دشمن متوجه شد و شروع کرد به تیراندازی.

 مجبور شدیم برگردیم عقب.

 بعدا فهمیدیم آن جنازه اول برادر حاج مهدی بوده.

توصيه مي شود ...

نیروی هوایی نیروی هوایی


۱ جلد كتاب
۳۵,۰۰۰ ريال
پديد آورنده : نادر ابراهیمی
انتشارات : سوره مهر
[ بازديد : ۴۲۶۲ بار ]

،کتاب "نیروی هوایی"یکی از مجلدهای مجموعه قصه‌های انقلاب برای بچه‌ها ونوجوانان است.تصویرگری این کتاب برعهده کبری ابراهیمی بوده است.

ابراهیمی  در مقدمه‌ای با عنوان "عریضه نویسنده" درباره این کتاب می‌نویسد: ماجراهای انقلاب را که کل آنها حدود بیست تا می‌شود و در تمامشان بچه ها نقش اساسی داشته‌اند، در اوج انقلاب مقدس ما، بچه‌های نقاط مختلف ایران برای من فرستادند یا به من سپردند. با واسطه آشنایانی که داشتم یا در طول سفرهایی که به سراسر ایران می‌کردم. در اوج انقلاب، امکان حروفچینی این قصه‌ها وجود نداشت، شش تای آنها را مرتب کردم، از حالت گزارش ساده به شکل قصه درآوردم، با دست و خودنویس نوشتم و چاپ کردم، این طور قصه‌ها را در آن روزگار "جلد سفید" می‌نامیدند. زیرا هیچ‌کس وقتی برای درست کردن و به چاپ رساندن یک جلد زیبا نداشت.

ابراهیمی در این مقدمه با اشاره به این‌که انقلاب ما چنان بود که اگر صدها کتاب بزرگ درباره آن نوشته شود باز هم کم است می‌نویسد: «بعد از چاپ این شش جلد،کارهای جدی بعد از انقلاب پیش آمد و من برای راه‌اندازی سازمان داوطلبان هلال احمر به سازمان هلال احمر رفتم و شب و روز کار کردم، بعد هم گرفتاری‌ها و فشار زندگی فرصت نداد که همه آن ماجراهای پرشکوه تلخ و شیرین را قصه کنم. شش طرح دیگر را به تدریج سر و سامان دادم اما تمام نکردم و به چاپ نرساندم. الباقی ماجراها و طرح‌ها همین‌طور ماند که ماند.»

در قسمتی از کتاب کم‌قطر "نیروی هوایی" می‌خوانیم: "مادرم آمد‌و گفت: "بیایید توی حیاط خاک بردارید! ما دویدیم توی حیاط. مادرم شروع کرد به بیل‌ زدن و کندن خاک، گاهی تف می‌انداخت توی دستش و بیل را از این دست به آن دست می‌داد، عین مردها شده بود. چادرش را پیچیده بود دور کمرش، موهایش ریخته بود‌ روی صورتش، همین طور عرق می‌ریخت و بیل می‌زد، اگر می‌گفتم: مادر موهایت را بپوشان، حتما می‌گفت گناهش به گردن خودم است تو کارت را انجام بده". 

امتياز :